طویله ای شلوغ
خیلی حال نمیکنم !
اینکه یک روز بروم سراغ تقویم یا شایدَم کسی یادآوری کند ، اصلا بگذار دست ِ بالا بگیرم و بگویم خودم منتظر ِ چنین روزی بودم ...!
بعد مثل یک مجری که عادت کرده باشد تبریک بگوید و بعد عادت کرده باشد تسلیت را هم باز هم از سر عادت عرض کند ، بیایم و بگویم عید این طور َست و کاش این طور بود و کاش این طور باشیم و عشق و حال و خدا ...!
نه !!!
تبریک ِ عید را خوش ندارم بگویم به کسی !!!
خوش ندارم عادت خفه کند اعتقاداتَم را ...
کاش میشد در جواب ِ تبریک دیگران اشک ریخت .
کاش میشد بگویم گوسفند های درونمان حالا یک طویله برای خودشان دست و پا کرده اند اما این من ...
دل َش نمی آید قربانی کند یک بره را حتی !!!
شرم دارد ...
میدانَم .
میخواهی تحقیرم کنی ؟!
کاش روا بود بروم گوشهی خیابانی پر از ازدحام ، بایستم و بگویم : سیلی بزنید در گوش ِ حقیر !!!
شیون بزنم ، بغض های زخم شده در گلو را فریاد سر دهم و بگویم :
آهاااااااااااااااااااااااااای خلاااااااااااااااااااااایق ، چه بر سرمان آمده است ؟
ما قربانی داده ایم
اما
حجة بن الحسن را !
بعد یک کسی بیاید دست بگذارد بر دهانم و بگوید :
گِل بگیر دهان َت را !
حجة بن الحسن دل َش نمیخواهد کسی حقارت َش را به تماشا بگذارد .
غیرت دارد برای تو . میفهمی ؟!
بعد دلم میخواهد این میفهمی را چنان داد بزند در گوش َم که صدایَش قلبم را تا سرم تکان دهد آنقدر که کور شوم از عشق مولا ...!
پسآورد : عید آنهایی که طویله شان خلوت است مبارک باد !!! اگر میشود برای نقصان عمر و وزن گوسفند های ما هم دعایی بفرمایند .
اجرتان محفوظ
- ۹۲/۰۷/۲۳
salam
ajaba! tu tavileye man ja vase suzan andakhtan ham nabudo nist ...
nemidunam chera! vali manam khosh nadashtam be kesi tabrik begam!
halam degargune,ghatiyam,man kheili chiza ro hanuz dark nakardam ...
mohtaje doam.
doa kon vase nafsam....
mamnoon